♥★خستگی★♥
سلام💔
خیلی وقت بود نیومده بودم وب یعنی اصلا ایران نبودم که بیام🍀💔😢
خب بازم روزمون با تاخیر بسیار مبارکمون باشه و برای همه دخملیا بهترینا رو آرزو میکنم💞😻منم که در همین الان هرچی بلا هست برام از آسمون سقوط میکنه دقیقا روی سرم😵
ارهع دیگع یعنی الان حوصله هیچی رو ندارم ولی در همین حال بازم خاطره گند این چند روز رو مینویسم😐💔
🌼🍃 شنبه 🍃🌼 ۱۴۰۰.۰۳.۲۱
تقریبا میشه گفت چون روزم بود خوشحال بودم خیره سرم😓دیگه هیچی مامی جونمو آجی دلینا هم که هنوز نیومده بودن ایران خدا بخواد😐 آجی نادیام که کلا من براش نقش دیوارو دارم چون به قول خودش درس داره مثلا😐💔
دیگه هیچی دلم گرفته بود زنگ زدم دوست جونیم گلاسا باهم بریم بیرون😍 کلا رفتیم و کلی گشتیم و خوش گذروندیم جای همتون خالی❤ تو راهم همش در مورد بی تی اس درد ودل میکردیم😅 خب بگم نگین نگفتی بی تی اس ماه آگوست توسط هیترا مورد حمله قرار میگیره😭😐💔
اونم برای من میگفت که باید محافظاشونو دو برابر کنن و دیگع نمیدونم چی😐منم گفتم مگه من پی دی نیم تشریف دارم برو به خودشون بگو اصلا😅
اره دیگه کل تهرانو گشتیم بعدش دیگه نادیا زنگ زد به من گفت که خاله مدیا(تنها خالمه که توی ایرانه اسم اصلیش کیم سو جونگه💞) زنگ زده میگه بیاین خونمون💜
هیچی دیگه ماهم رفتیم گلاسام اومد چون با ماهک دختر خالم دوسته💕دیگه با نادیا چند ساعتی رو اونجا بودیم دیگه خاله مدیا همش با تلفن حرف میزد به ترکی استانبولی میگفت من نمی فهمیدم چی میگفت ولی نادیا میدونست💌
دیگه موقع نهار بود که تلفن خاله مدیا زنگ زد و اونم وسط حرفش یهو رنگش پرید منم همش میخواستم از نادیا بپرسم چی شده اونم همش میگفت صبر کن ببینم چیشده😢
بعدش یهو نادیا بلند زد زیر گریه خاله مدیا هم حالش بد شد و منم رفتم تلفنو که افتاده بود زمین برداشتم یه مردی بود و خدارو شکر انگلیسی بلد بود وقتی باهاش صحبت کردم ازم پرسید "شما با فرد فوت شده فامیل هستی؟" منم منظورشو نفهمیدم ولی وقتی بهش گفتم خاله مدیا خاله منه گفت پس خالتون فوتشده😭💔♥
واقعا باورم نمیشد خالمو از دست دادم💔خالم که توی ترکیه زندگی میکرد ظهر روز شنبه به خاطر تصادف از پیشمون رفتش و مارو تنها گذاشت♥خاله سئو جونم منو خیلی دوست داشت دلم واقعا براش تنگ شده خالم برام عین مادرم بود😭کاش نمیرفتی خاله سئوجونم دلم تنگه برات💔
دیگه هیچی ماهم چون مادرمو آجی دلینا سفر بودن مجبور شدیم با خاله مدیا و ماهک دختر خالمو ماهان پسر خالم بریم💔
بدترین سفرم بود اینکه من تو خیابونای استانبول قدم بزنم و خالم کنارم نباشه یا اینکه از فروگاه بیایم بیرون و خالمو نبینم خیلی بده واقعا باورم نمیشه از پیشمون رفتی♥
خب دیگه کم کم حالم داره بد میشه برم دیگه💔الان ایرانم ولی یک شنبه دوباره پست میزارم چون مامی و دلینا جونم بر میگردن ایران روز شنبه و ما روز یکشنبه دوباره پرواز داریم به سمت استانبول💞اگه رسیدم پست میزارم اگه نشد وقتی برگشتم مینویسم و این چند روز وبم دست گلاسا دوستمه اگه آنلاین بودم اونه من نیستم😭
★ممنونــــ کهـ همـراهیـــ کردینـــــ لاوا★
✧فــــــــــــایتیــــــــــنگـــــــــــ✧